گودزیلای سرباز

شوهرم رفته سربازی.

هیچ وقت فکر نمی کردم یه روزی این جمله رو بگم! خیلی مسخره اس، ولی نمی دونم چرا من همیشه فکر می کردم سربازی رفتن خیلی کار خزیه. هیچ کدوم از مردهای درجه یک خانواده ام سربازی نرفتن، هیچ دوست پسری (اعم از دوست پسر یا دوستپسر!) نداشتم که بره سربازی، نمی دونم چرا واقعا. واسه همین هیچ وقت به مقوله اینکه یه روزی ممکنه با کسی دوست باشم یا ازدواج کنم که بره سربازی فکر نمی کردم. از اون هم بدتر، من نمی دونم چرا تا به حال تصورم این بود که این بندگان خدایی که تو خیابون با لباس سربازی راه می رن همشون سرباز صفر هستن. ظاهرن من در مورد این مقوله خیلی شوت بودم و الان با حیرت و ناباوری با کل قضیه مواجه هستم. شدیدا نگران اوضاع هستم، چون هیچ تخمین واقع بینانه ای از سختی یا راحتی قضیه ندارم. (فکر کنم تو این یه مورد من خیلی اوسکول و شوت نیستم و همه اینجوری هستن، چون واقعا هم یه فرمول کلی وجود نداره گویا، و کلن خیلی شانسیه. ) اما در مقابل الان حسابی دامنه اطلاعاتم زیاد شده. اگه سوالی داشتین درباره قوانین مربوط به سربازی، یا حتی معافیت پزشکی می تونین از ندا بپرسین!  (در واقع قوانین مربوط به معافیت پزشکی رو قورت دادم و خودمو جر دادم یه عیب و ایرادی تو این شوهر پیدا کنم، نشد که نشد!!)

خلاصه شوهر رفته سربازی. بعد سختی این قضیه این نیست که بعد از چند ماه سینگل شدم، یا برگشتم به قبل از روزگاری که با هم رابطه داشتیم (که من عاشق تنها زندگی کردنم راستش.). مشکل اینجاست که من از مدت ها و شاید سال ها قبل از اینکه با این گودزیلا (اسم مستعار شوهر در این وبلاگ،!) وارد رابطه بشم، دوستای خیلی خوبی بودیم و همیشه و تو خوشی و ناخوشی با هم بودیم و حالا بهترین دوستم کنارم نیست. و این به نظر خودم خیلی دور از انصافه.

😦

یک دیدگاه برای ”گودزیلای سرباز

  1. SoloGen می‌گوید:

    ای بابا … محل سربازی‌اش جای دوریست؟

  2. vahid می‌گوید:

    به به . مبارکه .ندا کی ازدواج کردی ؟ با کی ؟ تصلن خبر نداشتم !!؟؟

بیان دیدگاه